آشنایی کوتاه با سبک برخی کارگردانان ایرانی*
* این مطلب صرفاً نظر شخصی نویسنده میباشد.
- علیرضا امینی:
امینی تصور میکند برای حل مشکلات مالی باید به هر کاری متوسل شد. دزدی، کلاهبرداری و حتی تن فروشی، و همه اینها به بهانه عشق است! در حالی که پول است که آدمهای قصههای امینی را درگیر خود کرده نه عشق!
کمال تبریزی:
مرد جسور سینمای ایران. کسی که استاد بازی کردن با خط قرمز است و البته کمی روی خطوط قرمز مذهبی و سنتی بیشتر حساس است. کمال تبریزی هدف متعالی از بازی با خط قرمزها دارد. او حتی در صورت عبور از خط قرمزها باز با هدف اصلاح این کار را میکند و نه تخریب و لودهبازی
ابراهیم حاتمی کیا:
ابراهیم دغدغه دارد، گاهی دغدغه مظلومیت سرداران جنگ، گاهی دغدغه رابطه پدر و فرزندی، و گاهی دغدغه مشکلات جوانان. جالب است که حاتمی کیا برعکس بسیاری از سینماگران امروز ایران خیلی دغدغه مادیات ندارد و در اکثر فیلم هایش پول در آخرین درجه توجه قرار دارد.
مسعود ده نمکی:
ده نمیکی میخواهد حرف بزند و یا بهتر بگویم شعار بدهد! و برایش چندان فرقی نمیکند که این حرف چگونه زده شود، بازیها، دکور، و عوامل همگی در خدمت شعار هستند. نکته منفی فیلمهای او عدم رعایت سیر داستانی و چندپاره بودن سکانسهاست که تنها وجه مشترک سکانسهای فیلم، شعار مربوطه است و تقریبا خط سیر داستانی در فیلمهای او وجود ندارد!
اصفر فرهادی:
اصغر فرهادی سالهاست در پی پرداختن به میزان تأثیردروغ در رفتار و مناسبات جامعه است. گاه به روابط بین فردی اشاره میکند و گاه در سطح جامعه این موضوع را بررسی میکند. از نظر فرهادی دروغ و ریا کمی متفاوت هستند. (چون در سطح جامعه تصور عموم بر همسانی دروغ و ریا است)
عبدالرضا کاهانی:
پرچمدار سبک تراژدی در ایران. وجه اشتراک تمامی فیلم های کاهانی سیاهی و پوچی است حتی اگر ظاهرا طنز باشد، حتی اگر اجتماعی باشد. آدمهای قصه های او به شدت بدبخت هستند و در اکثر مواقع فیلم با پایانی تلخ و پوچ، بیننده را با کوله باری از حیرت و تباهی تنها می گذارد.
مسعود کیمیایی:
با وجود اینکه اصلا این نام را نمیپسندم اما: پدر و ناپدری فیلمفارسی سینمای ایران! پدر از آن جهت که 40 سال پیش سبکی نو و جذاب در سینمای ایران پدید آورد و ناپدری از آن جهت که به جز تکنیک (فیلمبرداری، کادربندی، دکور و ...) هیچ چیزی به این سینما اضافه نکرد! چه دوستش داشته باشیم چه بدمان بیایید قیصرهای سینمای کیمیایی 40 سال است که قیصرند و تنها لباسشان و اسمشان تغییر کرده است. کیمیایی دست سینمایش را نگرفت تا بزرگش کند و تنها او را در آغوش گرفته و به آن می بالد!
تهمینه میلانی:
آنچه که او دوست دارد باشد: داعیه دار حقوق پایمال شده زن ایرانی زیر چکمه های مردان سنتی!
و آنچه که هست و نمایش می دهد: دشمنی با مرد ایرانی و جامعه سنتی ایران در حد بسیار مشمئزکننده! میلانی عقاید فمینیستی تندی دارد که متاسفانه مرزهای انصاف و واقعیت را بسیار به هم پیچیده است. به حدی که گاهی کار به توهین و ضدیت با فرهنگ ایرانی می انجامد.
حمید نعمت الله:
روایتگر ساده زندگی و یا زندگی ساده! پایبند به سنت و هویت ایرانی، کسی که باورپذیرترین شخصیتها را در فیلمهایش میبینیم. بازیهای حتی اغراق شده و یا نابازیگران را جوری در هم میآمیزد که معجونی دلچسب به مخاطب هدیه میکند که حتی اگر تلخ باشد لذیذ است.