سفارش تبلیغ
صبا ویژن
با مردم چنان بیامیزید که اگر مردید بر شما بگریند ، و اگر زنده ماندید به شما مهربانى ورزند . [نهج البلاغه]


ارسال شده توسط حسین عنابستانی در 85/12/5:: 1:37 صبح

 

احتمالا شما از جریان طرح سوالای ضمن خدمت معلمین خبر دارید .

و توهینی که در این  سوالا به ساحت پیامبر اعظم (ص) صورت گرفته!

من هم مثل خیلی آدم فضول و کنجکاو دیگه دنبال این سوالا بودم که به نتیجه وحشتناکی رسیدم!

در یک سایت خبری تقریبا 8 تا از این به اصطلاح سوالات مطرح شده بود که واقعا شرم آور بود و هیچ جور نمیشد اونها رو قبول کرد ! من به شخصه مونده بودم این گزینه هایی که مطرح شده قصدی غیر از تمسخر و توهین هم میتونه داشته باشه؟

اما مسئله وحشتناک این نبود!

من به سایتهای خبری دیگه هم سر زدم . در سایتهای دیگه ای هم مطلبی با همین عنوان بود : سوالات آزمون ضمن خدمت معلمان! 

اما با کمال تعجب دیدم که این سوالا با سوالی اولی که دیدم تفاوت داره!

و همینطور با سوالایی که در خبرنامه ویژه درج شده بود!

نتیجه اسفناک اینکه: از این آب گل آلود انسان های مغرض و خدا نشناسی پیدا شدند که به بهانه اطلاع رسانی در حال پخش دروغین سوالاتی توهین آمیز هستند و هیچ کس هم نمیخواد جلوی این روند رو بگیره!

من سوالای اولیه ای که شنیده بودم انقدر توهین آمیز نبود که تو بعضی سایتهای خبری به صورت غیر رسمی منتشر شده!

بعضی اوقات نگفتن یک سری مسائل باعث حفظ حرمت میشه!

حتی سر قضیه کاریکاتورها هم خیلی از مردم اصل کاریکاتورها رو ندیده بودند ولی با search کلمه کاریکاتور پیامبر لیستی از تمام کاریکاتورهایی که از اول تاریخ روی اینترنت بارگذاری شده بود در معرض دید همه قرار گرفته بود!

این باعث شد که حرمت این قضیه لوث بشه!

باید مراقب بود! ما آدما خیلی راحت می لغزیم! بعضی اتفاقات که ما نمیتونیم تغییر درستی توش بدیم بیخود ذهن ما رو به خودش مشغول میکنه!

خدایا خودت راه درست رو به ما نشون بده! ما که تو قدمهای اولیه دینمون موندیم! چه برسه به صیانت از ساحت پیامبر!

خدایا به حق پیامبر عظیم الشانت ما رو در روز قیامت روسفید کن!

 


کلمات کلیدی : روزهای پیش از ظهور

ارسال شده توسط حسین عنابستانی در 85/11/5:: 1:51 صبح

تازگی ها یکی از جوون های فامیل ما فوت کرده. مثل خیلی های دیگه که می میرن!

اما این یکی مرد ولی بنده خدا اسیر یه شایعه شد! مثل ناصر عبداللهی ! مثل زهره ! مثل خیلی های دیگه!

اجازه بدین یه ذره موضوع رو براتون باز کنم، چون  این بنده خدا علت مرگش ایست قلبی به علت نامعلوم ذکر شده بود، اما بین فامیل جور دیگه ای شایع شده بود! که من شما رو ارجاع می دم به جریان مرگ ناصر عبداللهی ! یعنی یه چیزی تو مایه های اون شایعه!

حالا خودتون تصور کنین، این ملت چه حرفا که نمی گفتن:

مگه میشه بیخود بمیره؟

مگه الکی هم آدم ایست قلبی میکنه؟

طرف سنگ کوپ کرده!

آره بابا وقتی یه چیزی رو با یه چیز دیگه بخوری سنگ کوپ میکنی ، آخرش هم همون ایست قلبی میشه دیگه!

دوز مصرفش بالا بوده!

...

امشب با یه بنده خدایی که فامیل نزدیکش بود صحبت می کردم، اونم دلش پر بود، اما یه مثال خیلی قشنگ زد که باعث شد من این مطلب رو تو وبلاگ بیارم،،

این عزیز آدمایی که این شایعات رو درست میکنن و بعد به عنوان خبر دسته اول منتقل میکنن به نفرات بعدی تشبیه به کسانی کرد که تو روز عاشورا بودند ولی شمشیر نکشیدند! ولی جنگ نکردند!

راست هم میگفت، مگه تموم کسایی که تو سپاه یزید بودند با هم امام حسین (ع) رو شهید کردند؟

اما خدا تموم کسایی که تو این جنگ بودند و جنگ رو تایید کردند و همراهی کردند لعنت میکنه!

بیاید یه ذره بترسونمتون!

دوست ما میگفت به نظر من بعضی ها خیلی الکی میرن جهنم و همه جای آدمو می سوزونن!

مثله همونایی که تو کربلا بودن و شمشیر نکشیدند و مثل کسایی که واسه چنین مرده هایی شایعه مزخرف درست می کنن!

دیدم حرفش حقه!

منم با خودم عهد می کنم که دیگه لااقل بهشت و جهنم رو بیخود نفروشم و نخرم!

لااقل به قیمت بخرم!

کسی مثل شمر لااقل یه خلاف سنگین کرده بود! حقش بود! اما اونی که تا الان رد مهر رو پیشونیش مونده ولی اسیر شایعات یزدید شده یا داره یه شایعه ساده رو منتقل میکنه، خیلی راحت نمیشه با جهنم رفتنش کنار اومد!

 

 


کلمات کلیدی : دل نوشته !

ارسال شده توسط حسین عنابستانی در 85/11/3:: 1:41 صبح

 

روزی که آن بزرگ مرد کربلا با یاران باوفایش در دشت بلا، مرگ را هماورد شدند،

من شیطان را دیدم که بر جنازه مرگ می گریست!

 


کلمات کلیدی : روزهای پیش از ظهور

ارسال شده توسط حسین عنابستانی در 85/11/3:: 1:12 صبح

چند شب پیش داشتم از تو کوچه رد میشدم که یهو چشمم به یه طبل افتاد به چه بزرگی!

 

باورم نمیشد اما این طبل قطرش حداقل 2 تا 3 متر بود! اول با خودم فکر کردم این طبل رو چه طور میشه جابجا کرد!

چه طور میشه صداش رو درآورد! کی میخواد صداش رو بشنوه؟

اما هر چقدر هم که این طبل پر صدا باشه! بزرگ باشه ! حجیم باشه!

علم و کتل 21 تیغه باشه ! 27 تیغه باشه! فرقی نمیکنه!

صدای هل من ناصر حسین رو کسی بعد از طی این همه سال نمیشنوه!

مگر با بستن در و پنجره ها ! تا یه کم از سر و صدای این دامبل و دیمبو کم بشه!

اگه تو این شبا با شنیدن روضه ای ، یه بیت شعری، نوحه ای چیزی دلتون لرزید، اجازه شکستنش رو فورا بدین تا فوران اشک خالیتون کنه!

تو این لحظه ما رو فراموش نکنید.

التماس دعا از شما فقط یه خواهش دردمندانه است!


کلمات کلیدی : روزهای پیش از ظهور

ارسال شده توسط حسین عنابستانی در 85/10/27:: 12:30 صبح

تازگیا دارم با کلماتی مثل محبت، مهربانی، گذشت، لبخند، دوستی و این جور چیزها آشنا می‌شم!

   

شاید قبلاً هم اونا رو جایی شنیدم یا درک کردم! اما حالا فراموشی اومده سراغم! یا شاید هم دارم کم لطفی می‌کنم! شاید مبالغه می کنم!

اما فکر کنم یه کم احساساتی شدم!

آخه مشکل اینجاست که من تا الان دقیقاً نمی‌دونستم محبت یا لطف یعنی چی؟ میدونستم چقدر احساس کافیه تا یک نفر رو به گریه بندازم!  

ولی نمیدونستم همون مقدار احساس کافیه تا همون آدم رو به اوج شادی برسونم!

درک کاملی هم از گذشت نداشتم، تصور من این بود اگر در طول هفته یک بار، یا ماهی دو بار یا نهایتش دیگه سالی سه چهار بار نسبت به ظلم‌هایی که بهم میشه بی تفاوت باشم، فحش‌هایی رو که می‌خورم نشنیده بگیرم، از قضاوت های نادرست دیگران درباره خود بگذرم و ...

اون وقت من آدم با گذشتی هستم. و باید با افتخار منتظر دریافت نشان شهروند نمونه باشم یا اینکه چمدونم رو برای رفتن به بهشت روی دوشم بندازم! و اگر این طور نشد از اون به بعد تبدیل به یک گدای محبت بشم! نه ساقی محبت!

آره ! من یکی که خیلی تکون خوردم!

من آدمی بودم که واسه محبت حد و اندازه داشتم و شاید هنوز هم دارم!

بیخود و بی جهت خودم رو واسه دیگران به دردسر نمی انداختم!

چرا باید تقاص کاری که نکرده بودم پس میدادم؟

... 

دارم از یه نیمچه مکاشفه درونی از خودم میگم! از یک تجربه شخصی، شاید بتونم درک درستی از خودم در درجه بندی انسان تا حیوان بدست بیارم

واسه منی که انتظاراتم از دیگران زیاده، دیدن کسی که همه زندگیش گذشت و فداکاریه ساده نبود!

انتظار اینکه کسی مهربون باشه شاید در حرف ساده باشه، اما حالا پیدا کردنش مثل یه تیکه ابر وسط یه بیابون برهوت و سوزان می مونه!

دیدنش به آدم امید میده، نیرو میده،

حتی میتونه آدم رو تکون بده!

برای بشر امروز که به قول خودش زندگی سگی داره، حتی ریختن یک استکان چایی بدون چشم داشت قد یه دنیا می ارزه!

وقتی بشر امروز درگیر کارشه و هر روز فنجان چای خودش رو کثیف تو ظرفشویی میگذاره و فرداش تمیز برش میداره،

و وقتی که هر روز این قضیه تکرار میشه ،

وقتی که می بینی حتی منتی که سرت می گذارن با یه لبخند خیس و کف آلود همراهه!

اون وقته که اگه یه ذره ته دل این بشر امروز چیزی از انسانیت مونده باشه دیگه به یاد میاره وظیفه کسی نیست براش این کار رو انجام بده!

مگر اینکه طرف خیلی سیب زمینی باشه!

واسه من یکی داشت این قضیه دوم اتفاق می افتاد، هر روز میخوردم و می گذاشتم و صبح بر میداشتم! خیلی هم خودم رو درگیر سوال های ساده ای مثل کی شست و کی خورد؟ نمی کردم! اما تازگیا داره یه چیزایی دستم میاد!

تازه دارم می فهمم کسی که از دیگران انتظاری نداره، و خیلی ساده لبخند خودش رو به همه هدیه می کنه، از زیر وظایفش شونه خالی نمی کنه، وقتی از کسی ناراحته سعی نمی کنه با بدترین حرفی که میتونه به زبون بیاره اون رو از خودش دفع کنه!

کاری به اینکه بقیه چی هستن و کی هستن نداره! کارش رو خوب بلده ، میدونه که یک انسان باید هوای انسان دیگه رو داشته باشه، حتی اگه طرف حالش رو گرفته باشه!

تازه دارم می فهمم اون من رو به یاد عزیزترین کسی که داشتم می اندازه، تازه دارم می فهمم طرف خیلی از من دور نیست،

همکارمه !

شما هم تو دور و برتون به رفتارهای ساده نگاه کنید ، شاید همین ظرف همدیگه رو شستن، واسه هم چای بردن، لبخند زدن، و کلی کار ساده و ریز دیگه که هر روز دارن لای فایل ها و پرونده های مختلف زندگی مون محو تر میشن! یه جورایی بوی محبت میدن!

بوی مهربونی میدن!

من باید خودم رو از نو بنویسم!

این چیزیه که من دنبالش هستم، باید بهش برسم، باید قبول کنم که تا اینجای راه رو اشتباه اومدم!

من اونی نیستم که دنبال زندگی سگیه!

من میخوام مثله آدم زندگی کنم!

 


کلمات کلیدی : روزهای پیش از ظهور

ارسال شده توسط حسین عنابستانی در 85/10/8:: 3:12 صبح

صبر

از قدیم شنیدیم که می گفتند : صبر چیز خوبیه ! اما تعریف درست و جامعی از صبر وجود نداره! اکثر جاها صبر رو با مثال تعریف می کنند! صبر مثل صبر ایوب ! صبر حضرت زینب ! یا خیلی های دیگه !

اما این شیوه تعریف کردن صبر باعث شده که کسی نتونه واقعا لذت صبر رو درک کنه! وقتی که صبر رو تو صفات یه آدم بزرگ مثل پیامبری چون حضرت ایوب بگنجونیم، ما آدمای عادی مسلما به اون مثل یه بت نگاه خواهیم کرد! چیزی که رسیدن بهش خیلی سخت و غیر ممکن به نظر بیاد.

اکثر ما آدم ها صبر رو نمی شناسیم، اسم صبر رو میاریم اما صبر نداریم، صبر رو توصیه می کنیم، اما نسخه ای که می پیچیم آدمای سالم رو هم خراب می کنه! (منظورم از نظر صبور بودنه!)

باید ببینیم صبر کردن چه جایی داره، چه روشی داره، چه مدتی داره، به هر صورت اکثر ما وقتی میخوایم از کوره در بریم یکی از این سه دلیل رو برای خودمون حجت قرار می دیم.

نمی خوام با مثال جلو برم واسه همین اصل مطلب رو می گم، و چون مطلب علمی نیست فکر کنم فقط نظرات خودم کافی باشه.

بعضی اوقات عصبانی شدن و از کوره در رفتن ما با این حرف توجیه میشه که : فلانی جا واسه صبر کردن نگذاشته!

این یکی از بدترین قضاوت های ما درباره همنوعان خودمونه ! یه ضرب المثل چینی ، یه مثل ایرانی ، یه حدیث از امام علی (ع) و ... به ما توصیه کرده که اگه میخوای آدم خوبی به حساب بیای همون قدر که خودت رو محاکمه می کنی دیگران رو هم ببخش !

این روش درست و انسانی زندگیه ! این شیوه ای که ما داریم شیوه آدم های کاملاً عادیه که نمیخوان یک درجه هم که شده خودشون رو عوض کنن، و با بهانه تراشی میخوان خودشون و رفتارشون رو توجیه کنن!

من قصدم اینه که بگم اگه ما آدم عادی هستیم و نمی خوایم که خودمون رو عوض کنیم، لااقل باعث عذاب دیگران نباشیم !

این چیزی نیست که کسی بگه من فقط تو ایران یا جامعه خودم می بینم، تمام مردم خودخواهی و خود توجیهی رو دارن! کسی که این جوری نیست داره باهاش مبارزه می کنه ! نه اینکه چنین حسی درش وجود نداره!

و همین باعث میشه که اون آدم با افراد عادی جامعه متفاوت باشه و موجه جلوه کنه.

سعی در توجیه کردن اعمال خودمون و انداختن گناه خودمون به گردن بقیه افراد جامعه و زمین و هوا و بقیه عوامل طبیعی و حتی دست آخر به گردن خود خدا، کار شایسته ای نیست! یک انسان خوب اول خودش رو محاکمه می کنه، عزم خودش رو جزم می کنه و بعد که به نتیجه نرسید دنبال پیدا کردن دلیل شکستش می گرده، اما چیزی که ما تو جامعه امروز می بینیم این نیست. خیلی ها حرفای قشنگ میزنند و دلایل به ظاهر منطقی میارند که فلان کس باعث بدبختی منه ! و اگه اون نبود من الان خوشبخت ترین انسان روی زمین بودم! اما به این فکر نمی کنه که اگه یه آدم روی دیگری تاثیر نگذاره آدم نیست! و اگه یه انسان انقدر راحت تحت تاثیر قرار بگیره آدم ضعیفی به حساب میاد! تمام شخصیت های موفق تاریخ انسان هایی بودن که نه یک نفر نه یک خانواده، بلکه یک جامعه و یک فرهنگ در مقابل اونها ایستاده بودند، و همین باعث میشد که مردم عادی اون ها رو به عنوان رهبر بپذیرند.

ما از خودمون انتظار رهبر شدن نداریم اما لااقل میتونیم یک پیرو عاقل باشیم!

نکته دیگه ای که میخواستم راجع بهش صحبت کنم روش صبر کردنه ، این هم خیلی مهمه که شما چه جوری مشکلات رو پشت سر بگذاری که نه یک فرد افسرده و تو سری خور به حساب بیای و نه یک انسان شکست خورده باشی!

حتماً در اطرافیان خودتون افرادی رو دیدید که وقتی یه مشکلی براشون پیش میاد انقدر اون مشکل رو بزرگ نشون میدن که همه رو مجاب به ترحم می کنند ! این رفتار باعث میشه که فرد در مقابل تعریف کردن و واگو کردن مصیبت های خودش انتظار ترحم از دیگران رو داشته باشه ولی چون دیگران هم مشکلات خودشون رو دارند و بعضی ها هم  وقت دل سوزوندن برای همدیگر رو ندارند، همیشه یه غم بزرگی اضافه بر مشکلاتش روی دلش می مونه که فکر کنه هیچ کس اون رو دوست نداره و براش ارزش قائل نیست! این باعث سرخوردگی میشه، و موجب میشه که مشکلاتش رو واسه افراد بیشتری بازگو کنه تا شاید کسی رو برای ترحم پیدا کنه و به اصطلاح بتونه او رو درک کنه!

این روش هم یک جور صبر در مشکلاته ! البته با اعمال شاقه!

مطلب آخری که میخواستم بگم درباره مدت و سقف تحمل ماست، اینکه همه آدم ها سقف تحمل یکسانی ندارند خوب کاملا منطقی و قابل قبوله چون شرایط زندگی هر فرد متفاوت از دیگرانه، ولی این هم جزئی از این قضیه است که بعضی ها مدت کمتری طول میکشه تا از کوره در برن!

حالا روحیه حساسی دارند، موقعیت کاری شون طوریه که با افراد زیادی سر و کله می زنند ، خلاصه این افراد هم به نوعی از صبر کردن شانه خالی می کنند تا بتونند به راحتی هر موقع که یه فشار کوچیک بهشون اومد واسه همه قاط بزنند!

من جامعه شناس نیستم، انتظار راه حلی که صد درصد مشکلات جامعه رو حل کنه از من نیست، برای همین این مطلب رو درباره صبر نوشتم تا حرف جدیدی درباره صبر گفته شده باشه . لااقل فکر کنم بشه درباره این سه نکته که گفتم بحث کرد . من مشکلات زیاد جامعه رو دارم با تمام وجود احساس می کنم، اما به نظرم ما آدمای ضعیف نمیتونیم از پس مشکلات بزرگ بر بیایم ، پس بهتره اول خودمون رو قوی کنیم، و مشکلات رو ندیده نگیریم، خودمون رو توجیه نکنیم تا کسی بتونه ما رو ندیده بگیره، ما باید حرف های خودمون رو بزنیم ولی از کوره در نریم!

صبر رو دست کم نگیریم چون خیلی میتونه تو شادابی و نشاط جامعه تاثیر بگذاره!

این شادی رو از هم دریغ نکنیم .

 


کلمات کلیدی :