سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند، کریم است و کَرَم را دوست می دارد، خوهای والا را دوست می دارد و خوهای پست را ناخوش می دارد . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]


ارسال شده توسط حسین عنابستانی در 85/9/26:: 1:33 صبح

تا حالا شده کسی رو از دست بدین ؟

تا حالا شده کسی شما رو از دست بده ؟

این اتفاق خیلی ساده می افته ! هر روز هزاران نفر در دنیا می میرن و هزاران نفر دیگه به دنیا میان، اما بعضی ها هستن که وقتی هستن، همه چی سر جاشه، اما وقتی نباشن، دیگه احساس می کنی اکسیژن واسه نفس کشیدن هم نداری!

انقد حضورشون گرمه که تا همیشه داغ از دست دادنشون رو تو وجودت احساس می کنی !

هیچ وقت یادم نمیره روزی که واسه مراسم چهلم عمه عزیزم به خونه شون رفته بودیم، از صبح دلم گرفته بود! می دونستم واسه چی ! اما نمیدونستم باید چی کار کنم! کجا می رفتم عقدم رو خالی می کردم ؟ وقتی من به گرمای مهربونی اون عادت کرده بودم !

آخر شب که دیگه داشتیم برمی گشتیم عمه کوچک ترم رو دیدم، گفتم شاید بتونم عقده هام رو در آغوشش جا بگذارم و برم! اما وقتی سرم رو روی شونه هاش گذاشتم ، تازه فهمیدم که دیگه کسی که بتونه من رو با تمام وجود در آغوش بگیره به این دنیا بر نمیگرده! واسه همین بود که عقده هام سر باز کردن! همونجا دم در، یک دل سیر گریه کردم! تازه احساس سبکی کردم، امیدوار شدم که هنوز یه عمه دیگه دارم!  

خاطره زیاد دارم، خاطراتم تازه بعد از مرگ عمه شکل گرفته!

تازه دارم معنی اون بعض همیشه در گلوی عمه خودم رو می فهمم!

تازه دارم به یاد میارم که عمه همیشه یواشکی درد دل می کرد و تو جمع می خندید!

تازه دارم به یاد میارم وقتی عمه من می خندید همیشه یه قطره اشک تو گوشه چشمش می لرزید!

تازه دارم به یاد میارم که هیچ وقت نخواست اونجوری که دنیا و مردم باهاش تا کردن با بقیه برخورد کنه!

تازه دارم به یاد میارم که چقدر زرنگ بود که اینقدر زیرکانه دردهاش رو تا بعد از مرگش پنهان کرده بود!

تازه دارم به یاد میارم عمه من سختی هایی که کشیده بود رو تنهایی کشید، و مثل ما ها دنبال شریک نگشت!

تازه دارم به یاد میارم که وقتی نیست چرا من انقد تنهام !

 

خواهرم چند بیت شعر به حالت درد دل با عمه معصومه عزیزم داره که من حس می کنم تمام شخصیتش رو توش منعکس کرده، بعد از خوندن شعر برای سلامتی روحش فاتحه بفرستین:

 

می خواهم از اندوه چشمانت بگویم

                        در ابتدای فرصت سبزت برویم

از دردهای مانده در قلبت که پوسید

                        آیا خدا دستان گرمت را نبوسید ؟

آن دست ها در خاک سرد غم شکفتند

                        هرگز ولی از درد و غم حرفی نگفتند!

در دامن معصوم دستانت شکفتیم

                        هر شب به نجوای لالا، لای تو خفتیم

تنها گل گلخانه ی دنیا تو بودی

                        پر مهرتر از آبی دریا تو بودی

تو تا خدا، تا آسمان پرواز کردی

                        ای ابتدا، ما را خودت آغاز کردی

بعد از غروب تلخ تو پاییز زردم

                        دنیا اگر آبی شود دنیای دردم

مادر تو را دست خدایت می سپارم

                        ای بهترین فصل خدا، تنها بهارم

روح بلندت همسفر با صد فرشته

                        این آیه را روزی خدا بر گل نوشته

باشد بهشت جاودان در زیر پایت

                        ای نازنینم هرچه دارم من فدایت

                                                فریبا عنابستانی

    آبان 85

تقیدم به روح عمه عزیزم

 


کلمات کلیدی :